خطای دید

 

تصویر حاصل تصویر یکی از امامان می باشد. به نظرت کدوم امام هست؟

حسرت داشتن تو

مثل اون وقتا هنوز دلم برات لک میزنه

حسرت داشتن تو پیر شده عینک میزنه

 

صورتم سرخ شده بود اما حالا کبود شده

جدایی یه عمره داره توی اون چک میزنه

 

اونی که من نمیخواستمش ولی منو میخواست

منو میبینه یه وقت دوباره چشمک میزنه

 

یادته مشروط دوست داشتن تو شدم یه عمر؟

هنوزم کامپیوتر داره واسم تک میزنه

 

حالا که گذشت و رفتی و منم  تموم شدم

مث تو کی ادمو جای عروسک میزنه؟

 

دیشب از خواب پریدم خوب شد اخه دیدم یکی

داره به ماشین تو  هی گل میخک میزنه

 

تو که تنها نبودی یکی پیشت نشسته بود

بگذریم این دل من همیشه با شک میزنه

 

اونی که بهم میگفت دوست دارم دوسم نداشت

دیده بودم واسه دختره سوتک میزنه

 

باورت میشه هنوز عاشقتم اون روز خوب

دل هنوز واست <<تولدت مبارک >> میزنه

 

تو زیاد دو.سم نداشتی خب مقصر نبودی

کی میاد امضا زیر قول یه کودک میزنه؟

 

نه که بچه ها بدن،پاک و زلاله قلبشون

ولی نبض عقلشون یه قدری کوچک میزنه

 

فکر نکن فقط تویی رسمه یه وقتا حوصله

میره اسمون خودش رو جای لکلک میزنه

 

دختر همسایمون نمیدونه دوس نداری

داره دور قاب عکست گل و پولک میزنه

 

نه که فکر کنی به تو نظر داره مکشمش

مثلا داره رو زخمامگل پیچک میزنه

 

کارش این نیست طفلکی شب تا سپیده میشینه

گلو بوته و شکوفه روی قلک میزنه

 

راستی من چرا تو نامم اینارو با تو میگم!

نمیگم گوشای رویام دیگه سمعک میزنه

 

جز واسه نوار تو که توش صدای نازته

به نفسهام طعم عطر سیب قندک میزنه

 

نامه مو جواب نده دوسم نداشته باش ولی

نذا اصلا نزنه قلبی که اندک میزنه

 

پیش هیچ کسی نرو حلقه دس کسی نکن

چون گناهه من هنوز دلم برات لک میزنه

 

دوستت دارم-نیلو

 

 

نامه اول

به نام اونکه اونقدر اه کشیدم تا تو را برایم فرستاد.

نمیدونم،شاید سلام

گاهی دلم میخواد بدونی حال من چطوره اما بدون که من همیشه حاله تورو میدونم.

اغلب دلم برات تنگ میشه هر لحظه یک بار تنفست میکنم.جای تعجب نیست یه دیوونه داره با تو حرف میزنه خودت قضاوت کن که اول دیوونه نبود و حالا خوشحاله که دیوونش کردی.

دیروز باران هم بارید  و من به یاد درس لطیف عصر هفت سالگی پشت پنجره موندم تا اون بیاد.

اون وقتا میگفتن که او در باران امد و من از اون وقت تا وقتی که تو اومدی انتظارت رو میکشیدم بی انکه بدونم گمشده ام کیست و دیروز هر چه نگاه به پنجره ریختم او نیامد ویا نه دیوانگیست ببخش،تو نیامدی.

راستی ان چیزی که سالها پیش بردی حالا کجاست ؟

اینگونه نگاهم نکن ،دلم را میگویم .تنهایی گاهی سبب مکیشود که در دامنه های زندگی اتراق کنی و بار تحملت را بر شانه های کوه بگذاری تا خستگی ات کمی دربرود.

راستی چه حکمتیست که من بیشتر ،غروبها دلم برای تو تنگ میشود!نه فکر کنی که خورشیدی، نه عزیزم خورشید شبها میرود و گلهای افتابگردان را به حال خودشان میگذارد.

اما جالب است که تو مهتاب هم نیستی که روز ها بروی در حقیقت تو هیچ وقت نمیروی که قرار باشد بیایی.

اولین باری که رفتی هنوز این معما را نمیئانستم اما ان وقت که با لحن فریادیات مانع چکیدن اولین تگرگ اشکم شدی فهمیدم رفتن نوعی ماندن است و تو رفتی که بمانی و ماندی،انقدر ماندیو از اون سوی دور دستهای مدیترانه برایم خواندی که من با تو و بی تو برای تو نوشتم.انقدر بی پاسخ گذاشتی و گذاشتی که اخرش نه به خاطر من راستش نمیدانم به خاطر که شاید به خاطر خودت برگشتی و همین مثل ان یه دانه عکست که کنار دیوان حافظ و روی طاقچه خودنمایی میکند کلی غنیمت است.بمان اما این بار نه دیگر از ان ماندن هایی که رفتن دارد.این بار به زبان عامیانه بمان،به زبان همه که وقتی تنها میشوند ماندن کسی را زیر لب با صاحب اسمانها در میان میگذارند،یه بار هم به خاطر کسی که یک عمر برایت مرد بمان.

اما لااقل بگو :بنویس،نقاشی کن یا اشاره کن که به خاطر او مانده ای،منت چشمان تو هم عالمی دارد ما فوق عالم رویا.

 

در انتظار در انتظار نگذاشتنت-نیلو